عبدالله انوار
همه تزیینات و تجملات خانهاش در کشکول و تبرزین و چراغ گردسوزی خلاصه میشود که در گوشهای از اتاق پذیرایی جاخوش کردهاند. در مابقی خانه، هرجا که چشم بچرخد، کتاب است و کتاب و کتاب. از این حیث، فرقی بین اتاق پذیرایی و اتاق خواب و اتاق نشیمن نیست. حتا میز غذاخوری آشپزخانه هم انباشته است از کتاب و دفتر و قلم. وقتی برای درست کردن چای به آشپزخانه میرود؛ تا دَم کشیدن چای، همانجا کنار اجاق گاز مینشیند و غرق در مطالعه میشود.
در اتاق پذیرایی، قبل از این که میهمانانش را دعوت به نشستن کند، باید تعداد زیادی کتاب را از روی مبل بردارد و روی میز پذیرایی بگذارد تا جایی برای نشستن باز شود. روی این میز، دهها کتاب روی هم قرار گرفتهاند؛ بهگونهای که یافتن جایی برای قرار دادن فنجان چای دشوار است!
خانه او کوچک نیست، کتابهایش زیاد است. مردی که شفای بوعلی سینا را در ۲۲ جلد شرح و ترجمه کرده و بر دهها اثر فلسفی دیگر تعلیق نوشته؛ مردی که فهرست تفصیلی بیش از پنج هزار نسخه از نسخ خطی کتابخانه ملی ایران را فراهم آورده؛ مردی که چندین مجلد از لغتنامه دهخدا ...را به نگارش درآورده؛ مردی که شمار مقالات او در حوزه تهرانشناسی از دهها عنوان فراتر است؛ مردی که به گونهای حیرتآور در فلسفه و تاریخ و ادبیات و ریاضی و موسیقی نظری تبحّر دارد، باید هم این مقدار کتاب خوانده باشد تا بدان مقدار نوشته باشد. اگر کتابی از کتابخانه عظیم او را بگشایید، خواهید دید که تمام حاشیه آن از یادداشتها و تعلیقات و نظراتش سیاه شده است.
سید عبدالله انوار (زاده ۱۳۰۳ خورشیدی) از نسل افشارها و زرینکوبها و زریاب ها و شهیدیها و گنجیها و ستودهها و ریاحیها و تفضلیها و باستانیهاست؛ "نسل زرین شایستگانی ارجمند و پرورده دوران ممکنها؛ نسلی که محیط مناسب بدانها اجازه داد به دنبال آنچه میخواهند بروند؛ نسلی که زمانه در آنها عشق به علم و ادب به وجودآورده بود؛ نسلی که دانستههای شان یک بُعدی نبود و هر کدام به نوعی دایرةالمعارف بودند..."؛ در یک کلام "نسل اعجوبهها" *
او درست مانند درختی است که بار دانش گرفته است: سر به زیر و فروتن. معمولا آدمها را با لفظ "استاد" خطاب قرار میدهد. حتا شاگردانش را! چه آنکه هرکس را به چشم استادی میبیند که میتواند از او چیزی – ولو بسیار اندک- بیاموزد. کافی است نزد او از فلان خانه تاریخی در فلان محله قدیمی تهران یاد کنید. ابتدا با اتکا به حافظه حیرتانگیز خود شرح مبسوطی از خانه و صاحبانشرا بازمیگوید و سپس میپرسد که شما از آن چه میدانید؟ آنگاه سراپا گوش میشود تا مگر چیزی از زبانتان بیرون بیاید که ممکن است او نداند.
در ارایه اطلاعات وسیع خود کوچکترین خستی به خرج نمیدهد. کافی است بداند که در فلان موضوع طالب دانستنید، بیدرنگ داوطلب میشود که جلساتی را برایتان تدارک ببیند. بدینسان، در اغلب روزهای هفته محفل درس و بحث در خانهاش برپاست. گروهی آمدهاند تا شرحی از نظرات فارابی در باب موسیقی را بشنوند؛ گروهی دیگر میخواهند ترجمه یک متن عربی کهن و مغلق را با او پیش ببرند؛ و گروه سوم در خواندن نقشههای قدیم تهران، نیازمند اطلاعات دست اول و نایاب او هستند. همه را بیمزد و منّت از آبشخور معلومات خود سیراب میکند و شاید حتا توقع یک تشکر خشک و خالی را هم ندارد.
این علاقه وافر به بحث و درس خصلتی است که عبدالله انوار از سالیان دور با خود به همراه دارد. سالیانی که هر شب جمعه گروهی از دانشمندان و فرهیختگان زمان را به باغ دلگشای خود در دزاشیب شمیران دعوت میکرد و با آنان در موضوعات مختلف به گفتوگو مینشست. آن محفل که کسانی چون عبدالجواد حکیمی (فلاطوری)، احسان نراقی، سیدجلالالدین آشتیانی، سیدجعفر شهیدی، مهدی محقق، سیداحمد فردید، ناصر فربد، سید محمدحسین انوار، علی اکبر شهبازی، امیرحسین آریانپور، خدایار محبی، سیدعلی موسوی بهبهانی، و غلامرضا شهری در آن شرکت میجستند، به محفل "انواریه" شهرت یافت. اما به تعبیر سید جعفر شهیدی، بیشتر به "سفینه نوح" میمانست که افرادی با انواع گرایشهای فکری و فلسفی و سیاسی را در خود گردآورده بود.
سخن از عبدالله انوار بسیار است. بیش از ۸۰ سال تکاپوی علمی او نه چیزی است که در این گفتار کوتاه بگنجد. ویدیوی این صفحه شرح کوتاهی است از دیداری که اخیرا با او در خانهاش واقع در آجودانیه شمیران دست داد تا مختصری از آثار و احوال او را از زبان خودش بشنویم.
* برگرفته از سخنرانی دکتر ژاله آموزگار، استاد دانشگاه تهران در مراسم یادبود زنده یاد ایرج افشار یزدی.