در بخش معرفی کتاب چکیده ای از "کتاب دو قرن سکوت" نوشته ی "دکتر عبدالحسین زرین کوب "را جهت مطالعه ی شما عزیزان آورده ایم:
در بخش های اول کتاب سخن از زبونی اعراب جاهلی میباشد و رابطه ی بندگی آنان در دربار خسروان (ساسانیان)
از آنجا که ایرانیان با رومیان همواره در رقابت بودند این دو امپراتوری بر سر کالا های مورد تجارت با هندوستان و راه تجاری یمن عربستان ایران و راه تجاری یمن حبشه (حبشه که دست نشانده ی دولت روم) و هندوستان (از طریق راه حبشه ، ایران و اعراب را دور می زدند)
اعراب همواره وابسته ی دربار ایران بودند و همیشه پادشاهان ساسانی شاهان حیره (شهری عربی در مقابل غارت اعراب از ایران) را تعییین می کردند. و داستان نجات یمن از دسته حبشه توسط با 600 سرباز ایرانی و شکست حبشه و...
از آنجا که عربستان صحرایی بی چیز بور نه امپراتوری روم خواهان آن بود نه ایران
اما گذشته از این ساسانیان که در ابتدا دولتی قدرتمند بودند به زوال کشیده شدند که به سبب فساد روحانیون و سرداران و مالیات های سنگینی که بر مردم نهاده بودن مردم از دولت ناراضی بودند . تحصیلات مخصوص طبقه های اشراف و روحانیون بود و مردم عادی را به آن راه نبود. قیام های مزدک و مانی هم باعث اصلاح این امور نشد.
بخش دوم
مژدهی آسمانی قبل از هر چیز ، عرب را که پست ترین و پراکنده ترین مردم بود به سوی رفعت و وحدت کشانید.(نقل از کتاب)
از آنجا که یزد گرد بر تخت نشسته بود ولی سرداران و موبدان در حال فتنه جویی بودند. اعراب تا حیره آمده بودند یزدگرد رستم فرخ زاد را از خراسان خواست تا اعراب را درسی عبرت آموز دهد.اعراب که پیش از این بندگان ایران زمین بودند از جنگ ترس داشتند .
اما دست برد های آنان از ایران و آشفته بودن اوضاع ایران که هر چند گاه سرداری شورش میکرد. اعراب را گستاخ تر می کرد.
رستم با صحبت( چهار ماه هر دو لشکر روبه روی هم بودند و مذاکره میکردند ) با اعراب دریافت که این قوم ساده دل بر ایرانیان آشفته حال دست خواهند یافت.رستم در نبرد قادسیه شکست خورد. نبردی که در آن ایرانیان به سرو وضع اعراب میخندیدند.این جنگ چهار روز طول کشید. سرانجام طوفانی به هوا خاست و شن در چشم سپاهیان ایران کرد و اعراب از این موقعیت استفاده کردند و رستم کشته شد و سپاه پراکنده شد.
اعراب به سمت مدائن رفتند و آنجا را نیز به کمک ایرانی های نا راضی فتح کردن. سپس جنگ جلولاء هم کا از پیش نبرد.خیانت های زیادی نیز از جانب ایرانی ها رخ داد.
اعراب با ورود به کسری و غنایم آن شروع به غارت کردن گویند فرق بین نمک و کافور راهم نمی دانستند حتی بعضی فکر میکردند که نقره از طلا با ارزش تر است. گفته اند عربی یاقوتی به هزار دینار فروخت گفتند چرا ارزان فروختی گفت از هزار بیشتر اگر میدانستم همان می گفتم. یا فرش مهستان را به مدینه فرستادند و از بزرگی فرش در مدینه مکانی یافت نشد که فرش را در آنجا بیندازند و در آخر فرش را پاره پاره کردند و بین سران قوم تقسیم کردند. گویند قسمتی را بیست هزار دینار فروختند.گویند اعراب به عمر نامه نوشتند که با کتاب های کتابخانه ها چه کنیم عمر گفت: آن ها را به آب افکن که اگر آنچه در آن کتابها هست سبب راهنمایی است خداوند برای ما قرآن فرستاده است که از آنها راه نماینده تر است و اگر در آن کتاب ها جز مایه گمراهی نیست ،خداوند ما را از شر آنها در امان داشته است.از این سبب کتاب ها در آب یا اتش افکندند.(ابن خلدون )
در آخرین جنگ دولت ساسانی ، یعنی جنگ نهاوند از سر تا سر ایران سپاه به نهاوند آمد و هر روز بیشتر میشدند و سپاهیان اعراب که صف آرایی کرده بودند می دیدند که جنگی در نمی گیرد و تعداد ایرانیان با گذشت هر روز بیشتر میشود این شد که حیله ای ساختند تا سپاه ایران را از استحکامات خود بیرون بیاورند.به دروغ گفتند که خلیفه مرده است و ما بر میگردیم سپاه ایران هم برای تعقیب و کشتن اعراب بیرون آمد و در دام اعراب افتادند.با شکست در نهاوند ایران به دست اعراب افتاد.
منبع :سایت کتابخانه مهدی (عج) بخش معرفی کتاب .